چراغ ساحل آسودگی ها در افق پیداست !درین ساحل که من افتاده ام خاموش .غمم دریا , دلم تنهاست .وجودم بسته در زنجیر خونین تعلق هاست !خروش موج , با من می کند نجوا ,که : هر کس دل به دریا زد رهایی یافت !که هر کس دل به دریا زد رهایی یافت ...مرا آن دل که بر دریا زنم , نیست !ز پا این بند خونین بر کنم نیست ,امید آنکه جان خسته ام را ,به آن نادیده ساحل افکنم نیست ! دریا...
ادامه مطلبما را در سایت دریا دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : epardiskh3 بازدید : 24 تاريخ : دوشنبه 19 مهر 1395 ساعت: 14:24